سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقدی بر سیاهه اخیر موسوی خویینی/ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

موسوی‌خویینی که تا به امروز مرد خاکستری و در سایه جریان اصلاحات از او نام می‌بردند به تازگی  با نگارش نامه ای به رهبر انقلاب از شیوه مدیریت کشور انتقاد کرده است. در اینکه تذکر و نصیحت به امام جامعه امری درست و حق هر شهروند تردیدی نیست اما اینکه چه کسی و با چه انگیزه‌ای و چه زمانی و چگونه آن را بیان کند نیز مهم است.

دراین سالها نامه‌های زیادی به رهبری نوشته شده است. از جمله برخی گروهها و شخصیتهای دانشجویی که مضمون همین جملات نامه موسوی خویینی را به رهبری منتقل کردند. نامه ایشان در محتوا و بیان مسایل از نامه‌های دیگر بسیار نازل و بی‌مایه است! چه آنکه در برخی نامه‌های دیگر ضمن بیان مشکلات، راهکارهایی برای برون رفت از آنچه به زعم آنها بحران بود بیان شده بود. اما موسوی خویینی در چند سطر به یک سری کلیات بی‌سر و ته اشاره کرده است تا نشان دهد هدفش از این نامه صرفا دیده شدن است وگرنه یک کلمه حرف نو و جدید در این نامه یافت نمی‌شود و در بهترین حالت می‌توان آن را با یک نامه دانشجویی مقایسه کرد!

این در حالی است که احتمال دارد جوانان از برخی ریزه‌کاری‌ها و زیر و بم اتفاقات و سیاستها مطلع نباشند، اما از کسی که او را پیر سیاست می‌خوانند این گونه قلم‌فرسایی توقع نمی‌رود.

ایشان بر خلاف برخی افراد، ادب کرده و نامه‌اش را با اهدای سلام آغاز نموده است که شاید بتوان آن را نوعی بازگشت ظریف از مواضع فتنه‌جویانه قبل دانست! در تاریخ مانده است که مجمع روحانیون مبارزه که امروز مسئول راسش غصه مردم را می‌خورد و خیر ملت وکشور و جمهوری اسلامی را می‌خواهد، در سال 88 چطور علیه ملت قیام کردند و از هر شر و فتنه‌ای علیه کشور و هر دروغ و افترایی علیه جمهوری اسلامی کم نگذاشتند! جا دارد امروز دبیر کل مجمع روحانیون درمحضر ملت شریف ایران نه به اختصار که به شرح و تفصیل توضیح دهد چرا در برابر رای ملت تمکین نکردند و آن روزها به هیچ قانون و توصیه‌ای از طرف بزرگان خضوع نمی‌کردند؟

آن دروغها و افتراها از سوی خواصی که مدام خود را یار امام می نامیدند چه مقدار بر اعتقادات جوانان موثر بود و بخشی از آنها را به جمهوری اسلامی بی‌اعتماد کرد؟ اصولا مگر امکان دارد با یک سلام مزورانه آن همه توهین و هتاکی به شهدا و آرمانهای انقلاب را فراموش کرد؟ چه کسانی از بدنه اصطلاحات و از زیر عبای شکلاتی جناب موسوی خویینی به دشمنان ملت گرای تحریم و تهدید می‌داد؟

چگونه امروز به خیال اینکه مردم آن روزها را فراموش کرده‌اند سر بلند کرده و فریاد حمایت از ملت را می‌زنید؟

ایشان با اشاره به «مسموعات و مشاهدات و مطالعه گزارش‌ها و تحلیل‌ها»ی دریافتی به ذهن خوانی مردم ایران نشسته است و نتیجه گرفته است:  «آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان می‌‌گذرد زیبنده نظامی نیست که با پرچم اسلام به دنیا معرفی می‌شود».

خوب است ابتدا ایشان منبع مسموعات و مشاهدات خود را برای مردم روشن کند. ایشان روزی چند ساعت در شهر رفت و آمد دارد و با مردم در ارتباط است؟ آیا ایشان در حوزه یا دانشگاهی مشغول تدریس است که حرفهای جوانان را از نزدیک استماع کند؟ خوب است ایشان برای مردم شریف ایران اعلام کند منزلشان کجای شهر است تا معلوم شود غالب مشاهدات ایشان از کجا آب می‌خورد؟ چه کسانی برای ایشان گزارش تهیه می‌کنند؟ همانهایی که در ایام فتنه دروغ تقلب را علم کردند؟ اگر ایشان روزی در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر راه برود یا از مغازه‌ای خرید کند می‌فهمد که مسموعات و مشاهدات مردم مطالبی علیه دولت آقای روحانی است که در نوشتار نمی‌توان آنها را بیان کرد! آقای موسوی خویینی بهتر است به جای بیان واضحات نامه‌ای به مردم بنویسد و با خضوع و کرنش سر تعظیم فرود آورد و اعلام کند که کاش زبانمان لال می‌شد و دم از تکرار نمی‌زدیم!

در اولین ذهن‌خوانی ایشان به طور مبهم نوشته است: «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود به گونه‌ای روزافزون آسیب دیده و می‌بیند».

باورهایی که پشتوانه استحکام، مقبولیت و مشروعیت نظام بوده است کدام باورهاست؟ با نگاهی به اندیشه امام و شعارهای انقلاب برخی باورهای مردمی که اسلام، عدالت، مردمسالاری، ولایت فقیه، شهادت‌طلبی، معنویت‌گرایی و ... اموری این چنینی است. خوب است آقای موسوی شفاف‌تر بگوید کدامیک از این امور یا امور دیگری که مد نظرشان است روز افزون در معرض آسیب است؟  

مشاهدات، اتفاقا امر دیگری را نشان می‌هد، معنویت در جوانان بیشتر شده است و نمونه آن اموری است که به طور روزافزون افزایش یافته می‌یابد. اعتکافهای دانش‌آموزی و دانشجویی، سفرهای زیارتی به خصوص زیارت اربعین، گرایش به سخنرانی‌های مذهبی و هیات در ماههای محرم و ماه مبارک رمضان، اردوهای جهادی و کمک به محرومین، راهیان نور و ... نمونه‌ای از این دست است.

خوب است ایشان گزارشی از مراسم تشییع پیکر شهدای غواص، شهید حججی و شهید قاسم سلیمانی را نیز ملاحظه کند تا ببیند چطور سرتاسر مردم ایران در دقاع از آرمانهای انقلاب، شهادت طلبی و جهاد و مبارزه با ظلم به کف خیابان آمدند! احتمالا یا این گزارشات به دست ایشان نمی‌رسد و یا ایشان با تغافل از آن رد شده است! اینها اتفاقا درست زمانی اتفاق افتاده است که کم‌کاری و بی‌مدیریتی دولت مردم را به شدت تحت فشار قرار داده و تورم و گرانی بیداد می‌کند.

نمونه دیگر این وقایع نماز جمعه اخیر مقام رهبری است که با حضور میلیونی مردم برگزار شد. به بی‌تدبیری دولت، باید تلاشهای رسانه های غربی و برخی داخلی را نیز اضافه کرد که علیرغم همه آنها و شایعات و تخریبها مردم برای اقتدا به رهبرشان دست از پا نمی شناختند. 

البته در دیدگاه ایشان مسبوق به سابقه است که بخش زیادی از مردم را نادیده تلقی کند و ندید بگیرند و حتی رای آنها را به رسمیت نشناسد! لذا ایشان وقتی از ذهن مردم و زبان بسیاری از مردم وی و برزن سخن می‌گوید، نمی‌تواند نشانی از حقیقت مردم داشته باشد. معمولا آقایان نظر خود و اطرافیان خود را به جای نظر مردم جا می‌زنند و مخالفین خود را مردم نمی‌دانند. هنوز از یادها نرفته این جمعیت ادعا می‌کردند مردم به خاطر چند کیلو سیب زمینی و مقدار پول حاضرند به شخصی رای دهند و رای مردم به رای کمی و رای خود را رای کیفی تعبیر کردند!

از این رو بعید نیست اینک هم ذهن و زبان مردم را با همین معیار به کمی و کیفی تقسیم کنند و اگر دهها میلیون نفر در یک تشییع جنازه با پیام انقلابی و پایبندی به آرمانها شرکت کنند را به حساب نیاورند و رای جمعی محدود را به ضریب کیفی تصاعدی ارزش گذاری کنند!

عجیب اینجاست آقای خویینی در حالی از آرمانهای انقلاب سخن می‌گوید که سالها جریان سیاسی که ایشان در راس آن قرار دارد در اهانت و توهین به این آرمانها چیزی کم نگذاشتند و در روزنامه‌ها و سخنرانی های خود را از عصمت امام گرفته تا دفاع مقدس و حتی وصیت نامه امام راحل را مورد هتاکی قرار دادند. خوب است آقای خویینی نگاهی به دور و بر خود بیندازد و ببیند چه تعداد از دوستان و رفقایش امروز در سرزمین دشمن ایران کارشناس سیاسی شده‌اند و علیه نظام و رهبری و ملت خط ونشان می‌کشند. از این باب می‌توان با ایشان همراه شد که جمعی از دوستداران و دوستان ایشان نسبت به آرمانهای انقلاب بی اعتقاد شده‌اند و تلاش می‌کنند دیگران را نیز ی اعتقاد کنند!

کاش در همه این سالها یک بار آقای خویینی قلبش برای امام و آرمانهای او می‌تپید و در برابر توهینهای اصلاح‌طلبان به امام و انقلاب لب می گشود تا باور کنیم امروز هم اگر از آرمانها می گوید از سر دلسوزی است!

آقای موسوی از بی اعتمادی و بی اعتقادی مردم به مدیریت کشور نوشته است و دربند بعد به سرعت آورده است: «تورم روزافزون، همراه با کاهش درآمد اقشار گسترده، نه‌تنها زندگی امروز مردم را گرفتار دشواری‌های طاقت‌فرسا کرده که ناهنجاری در درون بسیاری از خانواده‌ها را گسترش داده و آنان را نگران آینده نامعلوم خود و فرزندانشان ساخته است.»

آقای موسوی خواسته یا ناخواسته به خوبی بیان داشته است که ناکارآمدی دولت محبوبش کار را به جایی رسانده است که بخشی از خانواده‌ها از آینده خود هراس دارند. اما مگر مجمع روحانیون مبارز و رئوس آن مردم را به همین روش تشویق نکردند؟ آیا با تمجیدهای نادرست و از آن سو تخریبهای بی‌مورد رقیب فضا را برای انتخاب مجدد همین روش فراهم نکردند؟ مگر قرار نبود طبق نظر آقایان در مجمع روحانیون، با روحانی مشکلات داخلی و خارجی برطرف گردد؟ ان روز که مردم به تمام لیست رای داد و بعد دوباره تکرار کردند، مگر قرار نبود همه تحریمها برداشته شود؟ آیا آن روز از نوع قوانین و ساختار کشور اطلاع نداشتید؟ اگر امروز از حسن روحانی و اصلاح طلبان همراه او نا امید شده‌اید با جرات به میان مردم آمده و اظهار ندامت و شرمندگی کنید و به تکرار اشتباهات خود اعتراف کنید. با صراحت با مردم در میان بگذارید که کاری از ما بر نمی‌آید و توان اداره کشور را در امور اجرایی نداریم از این رو «اصلاحِ امور و تغییر وضع نامطلوب کنونی را از عالی‌ترین جایگاه مدیریت کشور» تقاضا داریم.

موسوی نوشته است: «در چشم این خیل عظیم، اوضاع غیرقابل‌دوام‌ امروز صرفاً معلول تصمیمات مدیرانی که می‌آیند و می‌روند نیست  (که البته این آمدن‌ها و رفتن‌ها هم خارج از چارچوب اراده عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست).»

اگر وضع موجود صرفا به دولت مربوط نمی شود، چگونه است در دولت قبلی، میلیونها نفر صاحب مسکن شدند، شکاف طبقاتی تا حدی کاهش پیدا کرد، مصرف و قاچاق بنزین کم شد، رشد علمی افزایش یافت، صنعت هسته ای کشور تعطیل نشد، رهبری و وزیر خارجه و ... تحریم نشدند، و دهها اتفاق مبارک دیگر افتاد که دولت شما همه را تعطیل و ملت و کشور را به این وضع کشاند؟ اوضاع امروز اتفاقا معلول تصمیمات کسانی است که مسکن مهر را مزخرف خواندند، حقوقهای نجومی را باب کردند و مکرر با تصمیم غلط خود حتی کشور را تا مرز آشوب نیز پیش بردند.

ایشان ادامه داده است که «از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن، نقش‌آفرینِ اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است.» مجددا آقای موسوی با مایه از عبارت مبهم از نگاه مردم، گزاره ای را به عموم نسبت می دهد! عجیب اینجاست شما که روزی حتی انتخابات را معیار رای و نگاه نمی دانستید و بر آن تاختید چگونه با مسموعات و چند گزارش اینگونه قاطع حکم می دهید که مردم چه نگاهی دارند؟

ایشان در فراز پایانی نامه‌اش آدرس مردمی که از ان سخن می‌گوید را کمی روشن می‌کند و می‌نویسد: «مردمی که چنین انتظاری دارند هرگز الزامات و محدودیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی (که البته چهل سال از آن گذشته است) و نیز کینه‌توزی دشمنان انقلاب، به‌ویژه آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی را نادیده نمی‌گیرند. همچنین آنان از پیامدهای دفاع مقدس غافل نیستند و به شهیدان و مجاهدان و نقش‌آفرینان آن حماسه ملی و اسلامی، که فرزندان همین ملت بودند، سپاس و درود بی‌پایان تقدیم می‌کنند.»

این مردمی که آقای خویینی از آن سخن می‌گوید روشن است که آرمانهای انقلاب همچنان اعتقاد دارند و عجیب است ایشان در همین اختصار نویسی خود فراموش کرده است که در چند خط بالاتر همین مردم را بی اعتقاد و دارای باور آسیب‌پذیر معرفی کرده بود! فارغ از این بحث، جالب اینجاست مجالس و دولتهایی که همسو با تفکرات آقای خویینی بوده‌اند کاملا متفاوت با این مردم و افکار بوده‌اند!

آنها پا به عرصه قدرت می‌گذاشتند و آنها دم از محدودیت و کم بود اختیارات می زدند! بر خلاف مردم کینه توزی دشمنان به خصوص امریکا و رژیم صهیونیستی را باور نداشتند و از دنبال حرف شعار مرگ بر آمریکا بودند و مدام ریشه حل مشکلات را نه مذاکره که رابطه با امریکا می دانستند و می دانند! مع الاسف بخشی از این جریان به جای درود و سپاس به شهدا، تا توانستند به شهدا اهانت کردند، نام شهدا از خیابانها حذف کردند، مانع دفن شهدا در دانشگاه و پارک و ... شدند، دفاع مقدس را برادر کشی نامیدند و سربازان خمینی را با سربازان هیتلر مقایسه کردند و جناب آقای خویینی آن روزها فقط تماشاچی و شاید مشوق هم بود!

آقای خویینی در حالیکه عملا و نظرا و فکرا، با این مردمی که نام می‌برد فرسنگها فاصله دارد از قول این مردم می نویسد: «اما همین مردم بر این باورند که مدیریت کشور، به‌ویژه عالی‌ترین سطح آن، باید با ملاحظه همین مشکلات و چالش‌ها شیوه‌ای در مدیریت امور به کار می‌بست که امروز گرفتار این آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و … نمی‌شدیم.»

اما خوب بود آقای خویینی بیان می‌داشت دقیقا در کدام نقطه آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و ... به شیوه مدیریت عالی‌ترین سطح بر می‌گردد؟ آیا ایشان و همفکران ایشان نبودند که همواره از حکم حکومتی انتقاد می‌کردند و در عین حال برای پیشبرد کارهای خود حتی نامزدی در انتخابات از حکم حکومتی استفاده کردند؟ آیا این گونه نمک خوردن و نمکدان شکستن جز از اصلاح طلبان بر می‌آید؟

شاید یکی از باورهایی که بین مردم وجود دارد این باشد که از رایی که سال 96 داده اند پشیمانند وراهی برای توبه و بازگشت نمی‌یابند! شاید اگر مدیریت رهبری نبود با سیاستهای عجیب دولت یازدهم امروز وضع به مراتب بدتر از این بود و تاکیدات ایشان به اقتصاد مقاومتی و نگاه به تولید ملی و حمایت از دولت موجب شده همین مقدار برای ملت باقی بماند! اگر کمکهای سپاه در کمک به دولت نبود بخش های مهمی از کشور دچار بی آبی، بخشی از تولیدات نفت تعطیل و ... بود

جالب است آقای خویینی با بزرگنمایی و غلو درباره سیاهه خود نوشته است: «اینجانب، با رعایت اختصار، مهم‌ترین مطلب از گفتنی‌های بسیار را که لازم می‌دانستم به عرض رساندم».

ایشان انگاه با تعریض نوشته است: «اگر شیوه‌ای که تاکنون به کار رفته است نتیجه محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیل‌های شناخته‌شده در حکم‌رانی است، پس هستند پرشمار صاحب‌نظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهره‌مندی از این حق طبیعی و الهی نباشند.»

این عبارات آقای خویینی «خود ابطالگر» است ایشان نامه انتقادی آن هم به صورت غیرکارشناسانه و سرشار از مغالطه نوشته است بعد در همان نامه حق انتقاد خواسته است! آیا تا امروز خلاف این امر بوده است و صاحب نظران حق نقادی نداشته اند؟ فقط در همین جریان متبوع آقای خویینی از سالها قبل نه فقط به روشها که به رطب و یابس نقد نوشته اند و حتی پا را فراتر گذاشته و دست به اهانت و بی انصافی هم زده اند. ظاهرا جناب موسوی با فراموشی مواجه شده است لذا رای یادآوری ایشان خیلی به عقب و سالهای 76 به بعد بر نمی گردیم، ایشان کافی است در خواست کنند در کنار مسموعات و گزارشهایی که برایشان می آوردند، بیانیه های مجمع روحانیون مبارز در سال 88 را هم به محضرشان برسانند و ببینند چگونه به جای انتقاد و پیشنهاد، به صورت ناجوانمردانه علیه نظام هتاکی و مردم را به آشوب و کارهای هیجانی دعوت می‌کردند!

از این رو بیان این مطلب از زبان کسی که بدون نگرانی از عواقب کارهایش ، نقد و اهانت و آشوب را در کارنامه خود دارد و همواره با مماشات نظام و رهبری مواجه شده است چیزی جز وقاحت نیست. ایشان لازم نیست غصه دیگر ضاحب نظران را نخورد و اشک تمساح نریزد که راه برای نقد منصفانه و کارشناسی باز بوده و خواهد بود.

البته همانگونه که امام راحل نیز بیان می فرمود، همواره یک دست غیب قدرت الهی نیز در پس این نظام مقدس وجود دارد و نمی‌توان منکر برخی اتفاقات و حوادثی شد که از مبادی غیرمتعارف بوده است، نمونه روشن این اتفاقات که خوب است آقای خویینی به طور مکرر ان را برای خود یاداوی کند تجمعات پرشکوه نهم دی 88 در سراسر کشور است.

جا دارد اینک که آقای خویینی احساس وظیفه کرده تا از پستوی سیاست خارج شده و به جای تصمیمات و مواضع محفلی، آشکارا و علنی وارد عرصه شده است، یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور تمام اصحاب رسانه ترتیب دهد و در آنجا هم به سوالات پاسخ دهد و هم نظرات و راهکارهای خود برای برون رفت از وضعی که دوستان ایشان برای ملت و مملکت ساخته اند بیان دارد. این امر می‌تواند چهره واقعی کسانی که سالها خلوت نشین سیاست بوده‌اند و در پس پرده تاثیرات بسزایی در فرهنگ و سیاست کشور داشته برای مردم رو شود.

مهدی عامری

 


» نظر

حرکت سینوسی در دفاع از دولت و نقد سایرین!

حجت الاسلام محسن غرویان اخیرا در گفت‌وگوهایی با رسانه های اصلاح طلب ضمن همدردی با مردم تلاش می کند همچنان مردم را همراه دولت و مجلس نشان دهد و بدون توجه به عملکرد برخی افراد رویکردی را اتخاد کرده است که ظاهرا با تناقض روبروست.
ایشان در گفت‌وگو با روزنامه همدلی (1 مرداد 98)، تایید می‌کند که مردم از وضع موجود راضی نیستند و وضعیت اقتصادی و عملکرد دولت موجب شده تا به دلیل گرانی افسار گسیخته «تعدادی از اقلام لازم را از سبد خانواده خالی کنند و در نتیجه سفره‌هایشان کوچک شود.» اما ایشان رای ندادن را امری نادرست می داند چرا که «موجب می‌شود یک‌سری از ناکارآمدها روی کار بیایند و اوضاع را از اینی که هست، بدتر می‌کنند». ایشان قبلا هم از وضع نابسامان معیشت مردم گله کرده بود. (آرمان، 16 تیر)
ایشان مجددا سیاست پیشین انتخاباتی اصلاح طلبان و اعتدالیون را سر دست می‌گیرد که به جای ارائه عملکرد و پاسخگویی درست در برابر مردم، با ارائه تصویر ی وحشتناک از رقیب سعی در ترغیب مردم به خود دارد! چنانچه در چند دوره قبل نیز با همین حربه که اگر به ما رای ندهید و دیگران بیایند جنگ می‌شود، دلار 5 هزار تومان می‌شود، تحریمها بیشتر می‌شود، در خیابان‌ها دیوار می‌کشند و مردم را از ایران بیرون می‌کنند سعی در گرفتن رای مردم داشتند! 
اکنون که اوضاع اقتصادی به اعتراف جناب غرویان به هم ریخته است ایشان، باید پاسخ دهد آن روزهایی که برای حمایت از دولت روحانی سینه چاک می‌کرد و به عنوان استاد حوزه و دانشگاه مردم را به روزگار خوش وعده می‌داد، فکر چنین روزهایی را نمی‌کرد؟ ایشان با کدامین مبنا و عقلانیتی به حمایت از دولتی که سابقه و کارنامه موفقی نداشت، قیام کرد؟
اینک که وعده‌های دولت زمین مانده است و نه تحریمها برداشته شده و نه اوضاع اقتصادی بهبود یافته است، ایشان با چه ضمانتی، مجددا مردم را با ترس از رقیب به حمایت از دولت و جریان حاکم بر مجلس و دولت فرا می‌خواند؟ آمارها نشان می‌دهد پیش از این دولت فروش نفت، وضع معیشت، مسکن، اشتغال و عزت ایرانیان در خارج به مراتب بهتر از امروز بود ضمن آنکه صنعت هسته‌ای تعطیل نشده بود! حال چطور ایشان ادعا دارد که اگر جریان فعلی بر سر کار نباشد وضع بدتر می‌شود؟ این سخن ایشان با سخن دیگری از  وی چطور قابل جمع است که گفته بودند: «کسانی که به‌عنوان کاندیدا نیز در انتخابات حضور پیدا می‌کنند نباید به دنبال این باشند که مردم از روی سرخوردگی به جریان مقابل به آنها رأی بدهند، بلکه باید از دانش و تخصص کافی برخوردار باشند.» (همان) چطور ایشان جایی این گونه سخن می‌گوید و چند روز بعد خودشان برای جذب مردم از سیاست استفاده از سرخوردگی جریان مقابل استفاده می‌کند؟ 
ایشان در ادامه صحبت خود سخن درستی را با سران اصلاحات مطرح می‌کند که در انتخابات آتی به گونه ای لیست خود را ببندند که «بتوانند بعدها از انتخاب خود به خوبی دفاع کنند». آیا جناب غرویان خود مصداق این گزاره هستند؟ ایشان می‌توانند از انتخاب دیروز خود دفاع کنند؟ یا تنها دفاعشان این است که درست است وضع خراب شده اما اگر ما نبودیم وضع بدتر بود؟ ایشان گفته‌اند «ممکن است افراد بعد از برنده شدن در انتخابات تغییر موضع بدهند.» آیا وضع فعلی مبتنی بر این سخن است و به نظر ایشان دولت و مجلس فعلی تغییر موضع داده اند و دیگر قابل دفاع نیستند؟ 
ایشان تاکید دارد که «مردم حق دارند، به نوعی به شرایط بدی که دچارش شده‌اند،‌ اعتراض کنند. در چنین فضایی لازم است تا با گفت‌وگو و ارائه گزارش و سخنرانی‌ها و برگزاری جلسات مختلف فضا را برای حضور در انتخابات فراهم کنیم.»
خوب است ایشان پاسخ دهد منظور از مردم چه کسانی هستند؟ آیا اگر کسانی به عملکرد دولت محبوب ایشان اعتراض و یا حتی انتقاد کند به سیاه‌نمایی و تضعیف دولت متهم نمی‌شود و ایشان و سایر همفکرانشان دم از وحدت و حمایت از دولت در هر شرایطی نمی‌زنند؟ 
ایشان به جای پاسخگویی، سیاست دیگر این طیف را اجرا می‌کند و تقصیرها را به گردن دیگران انداخته و سایرین را در موضع اتهام قرار می‌دهد و طلبکارانه این بار شورای نگهبان را مسئول وضع موجود می‌داند! اگر واقعا ایشان به عملکرد شورای نگهبان انتقاد داشتند چرا درا یام انتخابات با رفقای خود مدام تکرار می‌کردند که مردم به لیست امید رای دهند؟ 
???????چرا همان روز صراحتا با مردم این مطلب را در میان نمی‌گذاشتند که به خاطر عملکرد شورای نگهبان مجبور به حمایت از لیستی شده‌اند که افراد ضعیف و ناکارآمد و غیر نخبه و غیرکاردان در آن قرار دارند؟ شاید اگر آن روز این طور سخن می‌گفتند مردم در انتخاب خود تجدید نظر می کردند! این چطور با اخلاق جور در می آید که در ایام انتخابات از کسی یا کسانی حمایت شود و چند سال بعد اعلام کنند: «احراز صلاحیت‌ها به گونه‌ای باشد که شایسته‌ها و کاردان‌ها فرصت حضور در عرصه را داشته باشند امیدوارم شورای ‌نگهبان در تعیین صلاحیت‌ها به گونه‌ای عمل کند تا نخبگان و کاربلدها بتوانند فرصت حضور داشته باشند.» ایشان پیشتر (روزنامه آرمان 16 تیر 98) نیز گفته بود: «اصلح باید براساس مصالح مردم تعیین شود. نهادهای نظارتی باید این نکته را در نظر داشته باشد که چه کسانی از تعهد، تخصص و دانش کافی در راستای حل مشکلات مردم برخوردار هستند و با توجه به این شرایط افراد را در معرض آرای مردم قرار بدهند. نباید به سمتی حرکت کرد که مردم مجبور به انتخاب بین بد و بدتر شوند.» 
آیا آن روزی که ایشان از آقای روحانی دفاع می‌کرد نظرشان این بود و به مردم اعلام می کرد که حمایت ایشان از روحانی حمایت از بد در مقابل بدتر است و در واقع آقای روحانی دانش و تخصص کافی را برای حل مشکلات ندارد؟ اگر نظرشان چنین نبوده است و واقعا آقای روحانی و لیست امید را اصلح می‌دانستند امروز چه جای انتقاد به شورای نگهبان است؟ البته گویا ایشان در این میان حرکت سینوسی دارد و ضمن اینکه به نهادهای نظارتی انتقاد می‌کند که دایره انتخاب مردم را تنگ کرده‌اند در عین حال آقای روحانی را دارای مدیریت شایسته می‌داند که البته باز با همان سیاست «نگذاشتند کار کند» سعی در پوشش ضعف‌های امروز دارد؛ «ایشان ایده‌های خوبی برای مدیریت کشور داشتند و در شرایط کنونی نیز دارند که اگر موانع موجود اجازه می‌داد وضعیت امروز کشور به مراتب بهتر از وضعیت کنونی بود. مراکز و کانون‌های قدرت که به صورت موازی در کناردولت قرار داشتند موانع متعددی پیش‌روی دولت آقای روحانی گذاشتند و آقای روحانی بیش از آنکه انرژی خود را صرف اجرای ایده‌های خود کند به دنبال برداشتن این موانع بود.» در واقع این انتقاد به ایشان وارد است که به نظر این جریان از جمله آقای غرویان به هر بهانه‌ای دنبال مقصری می‌گردند تا شکست‌های خود را در پس آن پنهان کنند، بدون آنکه توجه کنند در این بین دچار تناقض می‌شوند! اگر آقای روحانی اصلح بوده است چرا به شورای نگهبان ایراد می‌گیرند و اگر از روی اجبار به فردی غیر اصلح رای دادند چرا به نهادهای دیگر می‌تازند که مانع ایجاد کردند؟ خوب است یک بار شفاف و منطقی این استاد فلسفه برای مردم این مطلب را روشن کند. 
 ایشان مجددا از آقای خاتمی می‌خواهد در انتخابات آتی هم ورود کند! اما به نظر مهم این است هر ورودی با حس مسئولیت باشد و اگر کسی به انتخابات ورود و از فرد یا گروهی حمایت می‌کند بعدها در اوضاع به هم‌ریخته از نقش خود در وضع به وجود آمده شانه خالی نکند و نواقص و کمبودها را به دیگران نسبت ندهد!

 روزنامه رسالت


» نظر

نقدی بر اظهارات شاذ آذر منصوری/ منطق برجامی درباره حجاب

خانم آذر منصوری طی یادداشتی در روزنامه اعتماد سعی کرده راه‌حلی برای برون رفت از مناقشه پوشش زنان ایرانی ارائه دهد که به نظر می‌رسد در این امر موفق نبوده است. ایشان «صدور بیانیه یا تداوم برخورد‌های قهری یا برگزاری همایش‌هایی تحت این عنوان» را راهکار‌های مناسبی برای درمان این امر نمی‌داند.

ایشان در بخشی از نوشته خود بدون توجه به احکام شرع، الزام حجاب در جمهوری اسلامی را با دستور وحشیانه کشف حجاب رضاخانی مقایسه کرده و می‌نویسد: «واقعیتی که به آن در هیچ‌یک از این دو دوره توجه نشده خواست خود زنان ایران بود. زن در هر دو رویکرد موجودی شد که دیگران می‌توانند برای شخصی‌ترین امور او که پوشش اوست، تصمیم بگیرند.»

ایشان توجه ندارد که زنان ایرانی، مسلمان و دوست‌دار عفت و حجاب هستند و هم در دوره رضاخانی و هم در دوره پس از انقلاب، این زنان ایرانی بودند که حجاب و پوشش اسلامی را برگزیدند و برای دفاع از حریم شرعی خود کوتاه نیامدند؛ لذا ایشان با مقایسه‌ای مع الفارق سعی دارد نتیجه‌ی مطلوب خود را بگیرد. در دوران پهلوی حکومت بر خلاف خواست عمومی مردم، بی‎حجابی و پوشش متحدالشکل را با زور و سرنیزه و کشتار بر زنان و مردان کشور تحمیل کرد که خلاف فرهنگ و سنت و اعتقاد دینی ملت ایران بود. اما آنچه پس از انقلاب اتفاق افتاد تن دادن حکومت به خواست مردم برای تامین امنیت اخلاقی و ترویج حجاب اسلامی در جامعه بود. چطور این امر واضح توسط خانم منصوری نادیده گرفته می‌شود؟

آنچه خانم منصوری از آن به عنوان مقاومت و اعتراضی با پرچمی مشخص یاد می‌کند اقلیتی هنجارشکن هستند که از خارج خط می‌گیرند و یقینا نماد همه مردم ایران نیستند و چنانچه مشاهده شد یکی از همین افرادی که خانم منصوری از آن‌ها به عنوان جریان مقاومت یاد می‌کند هم‎اینک در آمریکا و در آغوش دشمنان ملت ایران است. افرادی که با پول و دستور دشمنان کشور به طور سازمان‌دهی شده علیه حجاب و دستورات دینی و حکومت اسلامی سخن می‌گویند نه نماینده مردم ایران هستند نه حتی نماینده زنان! اینکه ممکن است به دلیل قرابت فکری اقدامات این افراد، خانم منصوری را جو زده نماید نمی‌تواند استدلال و دلیلی برای مقابله با حجاب از سوی زنان ایرانی تلقی شود! تعمیم این اقدامات کم فروغ و کم تعداد به زنان ایرانی، ظلم و اهانت آشکار به بانوان عفیف و متین ایران است.

ایشان نوشته است: «صدا و سیما و تابلو‌های شهر‌ها و همایش‌های متعدد و... در این چهل سال بر امتیاز حجاب و لزوم پوشش زنان جامعه طبق قانون و شرع اصرار کردند و خیال کردند با گشت ارشاد، می‌شود پوشش زنان را کنترل کرد، اما در برابر این روش‌ها، چیزی جز مقاومت دیده نشد و حالا آنچه اتفاق افتاده این است که حتی نوع مقاومت‌ها تغییر کرده است.»

البته باید توجه داشت که یکی از انتقادات مهم به نهاد‌های فرهنگی از جمله صدا و سیما این است که نتوانسته‌اند از جهت کیفی و حتی کمی در مورد تبلیغ حجاب موفق عمل کنند. چه بسا در زمانی، از سوی همفکران خانم منصوری در نهاد‌های فرهنگی مانند سینما و فرهنگسرا‌ها و پارک‌ها و همایش‌ها حتی به حجاب حمله شده و به جای تولید محتوایی برای ترویج عفت و حیا، برعکس عمل کرده و بعضا همان اقدامات اندک مناسب در مورد حجاب را نیز خنثی نموده است؛ لذا بر خلاف ادعای ایشان، در بعد فرهنگی اشاعه حجاب، حوزه‌های علمیه، صدا و سیما و دولت و ... به شدت ضعیف عمل کرده‌اند!

ایشان به رفتار برخی بانوان در نوع پوشش خود اشاره کرده و آن را نوعی مقاومت قهرآمیز می‌داند و می‎نویسد: «زنان مخالف پوشش اجباری اعتراض خود را به این رویکرد‌های قهری، با همین پوشش‌شان نشان می‌دهند. از مقاومت در برابر پوشش موی سر گرفته تا استفاده از چکمه و ساپورت... این وسط تنها سوالی هم که مطرح نمی‌شود این است که چرا مقاومت‌ها در برابر اجبار حجاب روز به روز بیشتر می‌شود؟». پیش فرض خانم منصوری این است که هر آن کس که حجاب کاملی ندارد در حال مقاومت است این در حالی است که به دلیل پیش گفته و ضعف کار فرهنگی بسیاری از این ظواهر ریشه در آگاهی ناقص و عدم تعلیم درست دارد و صِرف یک ظاهر خاص را نمی‌توان مقاومتی که مد نظر خانم منصوری است تلقی نمود.

خانم منصوری در بیانی انفعالی که ریشه در خوی اصلاح‌طلبی ایشان دارد، دست تسلیم را بالا برده و نوشته است: «چه بخواهیم و چه نخواهیم غلبه رسانه‌های برون‌مرزی هر روز به این مناقشه دامن خواهند زد و بر واگرایی‌ها افزوده خواهد شد.»، اما پیشنهاد ایشان برای حل مناقشه پوشش چیست؟ ایشان «تنها راه» رهایی از دو قطبی ویرانگر را «کنار گذاشتن روش‌های قهری در مواجهه با پوشش زنان ایران باشد». استدلال جالب ایشان این است که «اگر گشت ارشادی نباشد، هیچ فیلمی از درگیری زنان ایران با ماموران نیروی انتظامی در رسانه‌های بین‌المللی و شبکه‌های اجتماعی منتشر نخواهد شد. یعنی با کنار گذاشتن روش‌های قهری از سوی ما اساسا دست براندازان خالی خواهد شد». این همان منطقی است که دشمن را قدرتمند و اصالت را غرب می‌داند و وظیفه دیگران را در این مواجهه تسلیم و تن دادن به خواسته‌های غربی‌ها می‌داند! منطقی که به جای بیان راهکار درست و بومی «تنها راه» را کوتاه آمدن از ارزش‌ها و سر ساییدن بر آستان دشمنان می‌داند.

ایشان به جای آنکه پیشنهاد دهد که به ماموران آموزش کافی برای مواجه شدن با مجرم داده شود و یا آنکه از صدا و سیما و نهاد‌های فرهنگی بخواهد نقشه شوم دشمنان در اختلاف افکنی بین ملت را تبیین کند، پیشنهاد عقب‌نشینی می‌دهد چرا که از پیش، غلبه را با رسانه‌های غربی می‌داند. این همان منطقی است که در کشور تمام قرارداد‌ها و معاهده‌های استعماری را می‌پذیرد تا بهانه‌ای برای اخم غربی‌ها وجود نداشته باشد! سند 2030، برجام، fatf و نمونه‌های دیگری از برونداد این منطق است. منطقی که با همین راهکار عزت ایرانی را به حراج گذاشت گویا قصد کرده عفت و حیای ایرانی را نیز با همین روش به باد دهد! حاشا و کلا!

ایشان در بیانی عجیب که نشان از جهل یا تجاهل نسبت به قانون دارد ادعا کرده است: «در قانون نیز هیچ متر و اندازه‌ای برای پوشش زنان ایران درنظر گرفته نشده است» و سپس این گونه پیشنهاد داده است: «بهترین اقدام تطبیق قانون با فرهنگ، عرف و هنجار‌های جامعه است. نیازی نیست جایی اعلام شود پوشش زنان از این پس آزاد است؛ فقط کافی است مجموعه رویکرد‌ها و روش‌های قهری در مواجهه با پوشش زنان از دستور کار خارج شود. به‌طور قطع قاطبه زنان ایران پوششی خارج از عرف و هنجار‌های جامعه امروز ایران را انتخاب نخواهند کرد، مشروط بر آنکه به حق انتخاب آن‌ها احترام گذاشته شود». حال آنکه در قانون اندازه حجاب تعیین شده است و مع الاسف مشکل در عدم اجرای قانون است. ضمن آنکه بر فرض نبود اندازه در قانون راه حل درست آن است که قانون‌گذار دراین زمینه قانون بدون ابهام و با تضمین اجرایی قوی تصویب کند نه آنکه صورت مساله را پاک کرد!

اما اشکال دیگر نظریه خانم منصوری این است که بر فرض پذیرش عرفی کردن پوشش زنان، اگر کسانی حد و اندازه عرف و فرهنگ عمومی جامعه را رعایت نکردند، تکلیف چیست؟ آیا باید آن‌ها را آزاد گذاشت یا با آن‌ها برخورد کرد؟ اگر منظور آزاد گذاشتن کامل زنان است که بدون هیچ ضابطه و اندازه‌ای هر پوششی به رسمیت شناخته شود خوب است خانم منصوری بدون لفافه با صراحت اعلام کند که اصولا برای پوشش هیچ ضابطه‌ای نیاز نیست! اگر هم عده‌ای که عرف شکنی می‌کنند باید مورد بازخواست و برخورد قرار گیرند آنگاه نحوه برخورد چگونه باید باشد؟ ضمن اینکه اندازه و متر عرف چیست؟

ایشان در پایان نوشته است: «راه‌حل دراز‌مدت، اما تلاش برای رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان ایران است. به همین دلیل معتقدم هر قانونی در مواجهه با مسائل زنان ایران، باید برآیندی از خواست و مطالبه اکثریت زنان ایران باشد، ضمن اینکه قطعا خواست اکثریت نمی‌تواند نافی حق اقلیت باشد، حتی اگر آن اقلیت یک نفر باشد، باید به حق انتخاب او نیز احترام گذاشته شود.»

به نظر می‌رسد این در میان اصلاح طلبان امری نهادینه شده است که مردم تنها بخشی از مردم شهرنشین و غالبا تهرانی هستند که نظر و عمل آن‌ها از نظر ایشان نظر اکثریت تلقی می‌شود! امروز در سرتاسر ایران زنان بسیاری بدون حضور گشت ارشاد و تنها بر اساس اعتقاد و پایبندی به شرع و قانون با وقار و حجاب دینی مشغول کار و زندگی هستند و در روستا‌ها و شهر‌های کوچک به کشاورزی و چوپانی و ... مشغول هستند و اگر ایشان قرار به گردن نهادن به نظر اکثریت زنان ایرانی هستند بهتر است حق و حقوق همه زنان ایران را در همه نقاط ایران به رسمیت بشناسند و برای همه بانوان ارزش و منزلت و کرامت قایل باشند و زنان کشور را طبقه بندی نکنند!

جالب اینجاست کسانی که حاضر نیستند به رای و نظر اکثریت تن دهند و بخشی از مردم را به دلیل جایگاه جغرافیایی و یا اجتماعی جز مردم حساب نمی‌کنند و به صراحت به آن‌ها توهین می‌نمایند، شعار احترام به حق انتخاب اقلیت می‌دهند! روشن است این سخن شعرگونه فقط برای لفاظی مناسب است وگرنه لازمه این حرف احترام به امثال داعش است که خوب است نویسنده مطلب روشن کند شیوه احترام به دواعش چگونه است؟

رسانیوز


» نظر

بلوغ سیاسی اصلاح طلبان

روزنامه آرمان در سرمقاله 15 تیر خود در تحلیلی نوشته است که «دولت نیاز به حمایت و پشتیبانی و همراهی دارد و در شرایط کنونی که وارد یک جنگ اقتصادی همه‌جانبه شده‌ایم بیش از هر زمان دیگری قوه مجریه نیازمند تدارک و تفاهم و تعامل است.»

 نویسنده آنگاه برای تایید این مطلب، مثالی بیان کرده و ماجرای مصرف سوخت و بنزین را به میان می‌کشد و با تاکید بر قاچاق سوخت و توزیع غیرعادلانه بنزین می‌نویسد: «هرگاه دولت در این زمینه خیز بر می‌دارد فضاسازی‌ها آغاز می‌شود وعوارض تورمی آن همه را نگران می‌سازد وموضوع به تعویق می‌افتد وهر چه می‌گذرد شاهد رکورد‌های جدید مصرف بنزین می‌شویم، رکورد‌هایی که در دنیا مشابه کمتری دارد.»

نویسنده اما چاره کار را موضوع نوشتار خود نمی‌داند، با مظلوم جلوه دادن دولت محبوب خود، عدم اتخاد تصمیم درست را به گردن عده‌ای موهوم می‌اندازد که با تحریک مردم و فشار بر دولت، کاری می‌کنند که دست و دل دولتمردان برای تدبیر سیاست درست بلرزد!

اصل مطلب که باید دولت را در شرایط سخت امروز حمایت کرد حرفی درست است اما به نظر می‌رسد می‌توان در مثالی که ایشان آورده است مناقشه کرد و شاید از آن به یک روند ثابت در دولت رسید!

آن روز که دولت محترم با ادعای واهی، بنزین پتروشیمی را حذف کرد بسیاری از کارشناسان هشدار چنین روزهایی را به دولت می‌دادند، اما به نظر آنچه نویسنده به منتقدان و مخالفان دولت نسبت داده بهترین وجهش را دولت داراست، چرا که با تصمیمات سیاسی و جناحی به نظر کارشناسان وقعی نمی‌نهاد و بعضا مانند نویسنده محترم آنها را به مخالفت و فضاسازی علیه دولت متهم می‌کرد!

در همین رابطه موضوع حذف کارت سوخت نیز چنین بود؛ دولت بی‌توجه به نقدهای کارشناسانه، و حتی می‌توان گفت از سر لجاجت، یک شبه کارت سوخت را حذف و زمینه توزیع ناعادلانه سوخت و قاچاق بنزین را فراهم کرد و اینک پس از چند سال و تحمیل خسارتهای فراوان مادی به کشور، حکم به بازگشت کارت سوخت داده‌اند!

همین روند در مورد مسکن مهر، وارد کردن روغن پالم و ... نیز مشاهده می‌شود.

اگر دولت به حرف منتقدان توجهی ندارد و آنها را به جهنم حواله می‌دهد آیا امروز منتقدان باید مجددا ناسزای دیگری از حامیان دولت بشنوند و متهم به اخلال در کار دولت شوند؟ آیا دولت در زمان تصویب برجام گوشی برای شنیدن سخنان منتقدان داشت؟

به نظر می‌رسد این یک روند در دولت فعلی است که خود را عقل کل و تصمیمات خود را بهترین تصمیم می‌داند و اگر کسی نقدی کارشناسی بیان کند متهم به تحجر، کم سوادی، عهد حجری، کم عقل و ... می‌شود! این بدان معناست که دولت علاقه‌ای به همراهی ندارد و ترجیح می‌دهد تک و تنها در تصمیم‌گیری‌ها حاضر باشد.

البته ادامه این روند این گونه است که حاضر به پذیرش اقدامات خود نبوده و وضع موجود را که حاصل عملکرد و در پاره‌ای از موارد لجاجت، اقدامات سیاسی و جناحی خودشان است را تقصیر دیگران می‌دانند!

نگارنده نیز با مقاله نویس آرمان هم نظر است که «کاملا آشکار است که مشکل اصلی کشور ما در مقابل زورگویی و قلدری بیگانگان همین مشکلات درونی است. اگر هیچ‌یک از سیاستمداران و جناح‌ها در هیچ شرایطی حتی آنجا که رقابت‌ها و منافع جناحی اقتضا کند حاضر به لطمه خوردن انسجام داخلی نشوند واقعا امکان موفقیت حداکثری در برابر فشارهای حداکثری وجود دارد».

شاید بتوان این سخنان را حمل بر بلوغ سیاسی اصلاح‌طلبان نمود. حافظه سیاسی ملت به یاد دارد که در سال 88 در حالی که فشار دشمن خارجی وجود داشت و روز به روز تحریمها بیشتر می‌شد، اصلاح‌طلبان و هم مسلکان آنها چگونه بر تنور اختلافات داخلی و قانون شکنی می‌دمیدند و بر ملت و دولت وقت می‌تاختند و هیچ نصیحت و سفارشی مبنی بر حفظ آرامش و کمک به دولت را بر نمی‌تابیدند.

امروز به هر دلیل اصلاح طلبان به این نتیجه رسیده‌اند که در شرایط خطیر فعلی، منافع ملی و سرنوشت کشور از مسائل جناحی و قبیله‌ای بالاتر است! مطلبی که ده سال قبل تفهیم آن به اصلاح‌طلبان کار دشواری بود.

آن زمان نیز تحریم و فشار دشمن وجود داشت اما ظاهرا آقایان اصلاح‌طلب این پرسش برایشان به وجود نیامده بود که «آیا تضعیف دولت تضعیف همه نیست؟ آیا شکست برخی از برنامه‌ها متوجه کل کشور و انقلاب نمی‌شود؟ آیا مخالفان دولت آنقدر بزرگوار هستند که موفق شدن دولت را موفق شدن خود هم بدانند؟»

شاید پرسش آخری این بیان باشد که «ما اصلاح طلبان آن زمان این بزرگواری را نداشتیم تا موفق شدن دولت را موفقیت خودمان بدانیم اما امروز که خود در قدرت هستیم توقع این بزرگواری را از منتقدان و مخالفان دولت داریم که به حمایت دولت بپردازند.»

البته توقع این است که اصلاح‌طلبان و دولتمردان هم این بزرگواری را داشته باشند که حمایت از دولت را قدر بدانند و همچون گذشته، هنگام انتخابات هر چه تهمت و ناسزا دارند بر سر مخالفان خالی نکنند!

رسانیوز


» نظر

بررسی و واکاوی الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت

هنگامی که سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ارائه شد، رهبری معظم، در اقدامی مناسب در ابتدای آن «دستگاهها، مراکز علمی، نخبگان و صاحب‌نظران را به بررسی عمیق ابعاد مختلف سند تدوین‌شده و ارائه نظرات مشورتی جهت تکمیل و ارتقای این سند بالادستی فراخواندند.» این اقدام از آن جهت حائز اهمیت است که قریب صد‌ها استاد حوزه و دانشگاه ساعت‌ها درباره بندبند این سند، جلسات متعدد تخصصی برگزار کردند و پس از 7 سال، حاصل تلاش آن‌ها به منصه ظهور رسید. می‌شد به همین افراد و جلسات اکتفا و سند را نهایی و ابلاغ کرد؛ اما به نظر می‎رسد تجربه سند‌هایی مانند چشم‌انداز 20 ساله، موجب شد تنها به این بخش کار اکتفا نشود و با انتشار عمومی سند پیش از نهایی شدن آن، بتوان نظرات سایر نخبگان صاحب رای را نیز جویا شده و بدان اضافه کرد. تا کنون نیز واکنش‌های نسبتا خوبی به این فراخوان به وجود آمده است و امید است دست‌اندرکاران این سند مهم، به این واکنش‌ها و نقد‌ها بی‌توجه و بی‌تفاوت نباشند تا فلسفه اصلی این فراخوان عمومی محقق شود.

در این نوشتار نیز به اندازه وسع نگارنده، نکاتی در این باب خواهد آمد.

انقلاب اسلامی ایران، ادبیات ویژه‌ای در سپهر سیاست خلق کرد. گذری کوتاه بر فرمایشات امام راحل و  رهبران انقلاب این مطلب را عیان می‌کند. تعابیری مانند فقر و غنا، استضعاف و استکبار، کاخ‌نشین و کوخ‌نشین، امر به معروف و نهی از منکر و ظهور و انتظار و... در کلام امام راحل و حتی متون بالادستی مانند قانون اساسی موج می‌زند. نگاهی به سند منتشر شده نشان می‌دهد نویسندگان این سند متاسفانه توجهی به این ادبیات خاص انقلابی نداشته‌اند.

به یقین در چنین اسناد مهمی یکایک کلمات بار معنایی مهمی دارند که در فرهنگ‎سازی و سپس تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها نقش بسیاری ایفا می‌کند. اگر قرار است روند 50 ساله کشور در سال‌های آتی مبتنی بر فرهنگ انقلاب و امام باشد بایستی هم روح کلی اسناد بالادستی برگرفته از اندیشه‌های ناب امام خمینی باشد و هم در عرصه‎ی ظهور، این توجه عیان باشد. چنانچه در همین سند، رهبری معظم اصرار داشته‌اند به جای کلمه مبهم و کج معنای توسعه، از کلمه پیشرفت استفاده شود.

برای نمونه و پیشنهاد، به بررسی برخی بند‌های این سند در این مورد پرداخته خواهد شد:

در بخش آرمان‌ها از مقابله مقتدارنه با دشمنان سخن گفته شده است که طبق آنچه بیان شد می‌توان با ادبیات انقلابی، به جای دشمنان یا در کنار آن از کلمه مستکبران استفاده نمود و یا در مبانی خداشناسی می‌توان انتقام‌گیرنده از ظالمان و مستکبران را ذکر کرد.

به جای «رحمت و اخوت با مسلمانان» و جدا کردن آن از «همزیستی با همنوعان»، دایره این رحمت را چنانچه در اندیشه حضرت امام چنین بود به رحمت و برابری با مستضعفین عالم گسترش داد. این نقص در بند‌های 54 و 55 تدابیر نیز دیده می‌شود و تنها از تقریب مذاهب اسلامی و حمایت از جنبش‌های اسلامی سخن به میان آمده است در حالی که بعد جهانی انقلاب اسلامی اقتضا می‌کند از کلیه جنبش‌های مستضعفین عالم که در قالب آزادی‌خواهی و مبارزه با ظلم و استکبار است در هر کجای گیتی که باشد، حمایت شود.

جا دارد در کنار استقلال و امنیت از عبارت راهبردی و دینی «عزت ملی» نیز سخن گفت. کلمه‌ای که در سند، مظلوم واقع شده و حتی در تدابیر سیاست‌های خارجی اشاره‌ای به آن نشده است! به عنوان مثال می‌شود در بند 53 تدابیر، این تعبیر مهم و راهبردی را اضافه نمود.

ضروری است بعد از کلمه تعاون، از قیود قرآنی «برّ و تقوی» استفاد گردد چرا که تعاون به طور مطلق مد نظر حیات طیبه نیست. به جای تعبیر «نیل به کفاف» می‌توان از واژگانی مانند قناعت و ساده‌زیستی یا دوری از تجملات و رفاه‌طلبی استفاده نمود. همین نکته در مورد بند 51 تدابیر نیز صدق می‌کند که «برای گزینش مسئولین» باید به عنصر ساده‌زیستی آن‌ها توجه نمود و قید «التزام عملی به حد کفاف» مبهم و عبارتی بدیع است.

همچنین شایسته است در بخش آرمان‌ها تعابیری مانند «امر به معروف و نهی از منکر» را نیز در مسیر حیات طیبه اضافه نمود و در همین راستا در بند 48 تدابیر، چنانچه در اصل 8 قانون آمده است در کنار نظارت، از این فریضتین اساسی نیز نام برد.

تدابیر به هشت بخش کلیات اعتقادی و فرهنگی (10 تدبیر)، علم و دانش (8 تدبیر)، هنر (1 تدبیر)، اقتصاد (15 تدبیر)، بهداشت و سلامت (6 تدبیر)، حقوق و قضا (3 تدبیر)، سیاست داخلی (9 تدبیر) و در آخر، سیاست خارجی (4 تدبیر) تقسیم شده است که حداقل در کمیت و ظاهر، تناسب درستی رعایت نشده است. چنانچه مشاهده می‌شود در بخش اقتصاد تدابیر بیشتری در نظر گرفته شده است، اما در بخش‌های مهمی مانند سیاست خارجی و هنر، این بخش بسیار نحیف است. البته این اصل که لزوما تعداد زیاد ناظر به نتیجه بهتر نیست درست است، اما به نظر می‌رسد برخی کارگروه‌ها در جلسات و کارشناسی‌ها فعالتر و موفقتر بوده‌اند.

در بخش سیاست خارجی هیچ سخنی از الهام بخشی انقلاب اسلامی نیامده است، در مورد اقلیت‌های دینی سکوت شده است، بسیج جهانی علیه مستکبران عالم مورد بی‎توجهی قرار گرفته است، هیچ اشاره‌ای به اصل مهم و راهبردی لاتظلمون و لا تظلمون نشده است.

در مورد هنر نیز این ضعف مشهود است و متاسفانه درمورد ورزش که امروزه به یک صنعت و حتی دیپماسی بدل شده است نیز هیچ بندی اختصاص داده نشده است!

طبق سخنان رهبر انقلاب اسلامی، یکی از عناصر مهم تمدن‌سازی مساجد هستند(31 مرداد 1395)، با این حال در سرتاسر این سند هیچ نقشی برای مساجد در فرایند نیل به تمدن نوین اسلامی دیده نمی‎شود.

در این الگو، تصویری از آموزش و پرورش تمدن‌ساز ارائه نشده است تا مشخص شود با توجه به مبانی و افق و رسالت این سند چه تدبیری برای نظام آموزشی کشور(مدرسه، دانشگاه وحوزه) اندیشیده شده است.

در مباحث فرهنگی و علمی، جایگاه زبان، به خصوص زبان فارسی و لهجه‌های گوناگون و سایر زبان‌ها مشخص نیست. به خصوص با توجه به نگرانی بزرگان از وضعیت نابسامان زبان فارسی به جاست در بخشی از تدابیر حفظ و صیانت از زبان فارسی به عنوان زبان اصلی ایران، و لهجه‌های آن و نیز زبان سایر قومیت‌ها آورده شود.

جدای از این نکات به نظر می‌رسد موارد ذیل را نیز می‌توان مورد توجه قرار داد:

مبانی

در مبانی خداشناسی و در بند اول در میان اسامی خدا، شارع ذکر شده است که به نظر با توجه به بند دوم این قسمت نیازی به ذکر آن نیست چه آنکه عادل، رازق، جبار و، ولی و ... که بند‌های دیگر آمده در این قسمت درج نشده است.

در مبانی دین‌شناختی اشاره‌ای به کتاب خدا قرآن و اعجاز همه زمانی و همچنین عدم تحریف آن نشده است. در همین بخش باید توجه داشت که به گونه‌ای بیان نشود که گویا در ضمن عبارات دوگانگی عقل و دین پدیرفته شده است بلکه عقل در کنار نقل بخشی از دین و منبع دین است از این رو تمدن‌سازی و پیشرفت اسلامی هماگونه که بدون نقل و سنت امکان‌پذیر نیست، بدون عقل نیز قابل تصور نیست. همچنین در این قسمت، از اجتهاد و فقه اسلامی سخن گفته شده است که دقیقتر آن است که به فقه جواهری تعبیر کند چه آنکه فقه اسلامی و حتی فقه شیعی عبارتی وسیع و دارای برداشت‌های بسیار متفاوت است.

در افق

در بند آخر بخش افق، خوب است به رهبری فقیه عادل، به قید «الهی» بودن نیز مقید گردد تا مشخص شود ریشه مشروعیت جمهوری اسلامی و حاکمان، مبتنی بر قوانین الهی است. در این بخش از مشورت جمعی نخبگان سخن گفته شده است که شایسته‌تر این است از مشورت حداکثری استفاده شود.

رسالت جمهوری اسلامی تنها رسیدن به یک تمدن اسلامی نیست بلکه بهتر است این گونه بیان شود که رسالت ما ساخت یک تمدن بزرگ برای زمینه‎سازی ظهور حضرت حجت و رسیدن به جامعه مهدوی است. چنانچه در مبانی جامعه شناختی همین سند اشاره‌ای بدان شده است.

افق ایران اسلامی در پایان این سند، چنانچه در قسمت افق آمده است، در شمار چهار کشور آسیا و هفت کشور برتر دنیا بیان شده است. به نظر می‌رسد این بخش با روح کلی سند همخوانی ندارد و بهتر است با اعتماد به نفس و ایمان به توانایی‌های ملت ایران، در پایان این سند، ایران را کشور اول آسیا بدانیم. اگر قرار بوده ما در پایان سند چشم اندازه 20 ساله کشور برتر منطقه باشیم چرا تا 50 سال آینده که قرار است تمدن اسلامی را به جهان نشان دهیم، کشور اول آسیا نباشیم؟

در تدابیر

در تبیین اسلام ناب محمدی باید توجه داشت که پرچم‌دار اسلام ناب در دوره ما حضرت امام خمینی بوده است، لذا به نظر ضروری است که در بند اول بعد از اضافه کردن متناسب با زمان، عبارت «مبتنی بر اندیشه‌های امام خمینی» نیز اضافه گردد.

در سومین بند تدابیر، از فرهنگ قرآن و محبت اهل بیت سخن گفته شده است، اما از ارادت و مودت به نبی اعظم و سایر انبیا کلامی به میان نیامده است! اگر این سند قرار است الگو باشد بهتر است نگاه وسیعتر و جهانی به آن حاکم باشد ضمن آنکه در خود ایران هم اقلیت‌های دینی زندگی می‌کنند و علاوه بر آن اعتقاد شیعه احترام و اعتقاد به همه انبیای الهی به خصوص پیامبران اولوالعزم است.

در تدابیر اقتصادی به عنوان مثال در بند‌های 24 و 28، خوب است بحث انفال که در متون دینی و نیز اصل 45 قانون اساسی وجود دارد نیز گنجانده شود و عینا با همین عبارت انفال ذکر گردد.

در بخش بهداشت و سلامت، شایسته این است به طب سنتی و اسلامی که دستاورد ایرانی و اسلامی است اشاره شده و به عنوان یکی از تدابیر خاص و منحصر ذکر شود.

در بند 41 تدابیر، به نظر می‌رسد نگاه فمینستی حاکم است؛ چه آنکه، همانطور که در بخش انسان شناسی آمده، مطلق انسان فارغ از جنسیت دارای حقوق و تکالیفی است و نیز در سایر بخش‌ها از سبک زندگی اسلامی و دینی سخن به میان آمده است ازاین رو به نظر می‌رسد بیان بند 41 ضرورتی ندارد و به نوعی انفعال در برابر فمینیست‌ها است.

بند 42 درمورد قضا و قضاوت است که از قضات با تعبیر عالم و متعهد نام برده است که به نظر می‌رسد با توجه به تعالیم و احکام شیعه، حتما باید به قوه قضاییه به جایی برسد که قضات فقیه و مجتهد باشند تغییر یابد؛ لذا بدون بیان این دو قید، این بند نقص بزرگی دارد.

در بند 51 در بیان خصوصیات مسئول جامعه اسلامی خوب است علاوه بر قیود مطروحه، عبارت «خدمت‌رسانی» نیز اضافه شود.

بند 55 تدابیر، از استیفای حقوق مردم فلسطین سخن گفته شده است که به نظر می‌رسد باید توجه داشت تا 50 سال آینده مساله فلسطین حل خواهد شد و بیان آن در چنین سندی ضروری نیست و بهتر است به همان حمایت از مستضعفین و محرومین بسنده شود


» نظر
   1   2   3   4   5   >>   >
title=